آنها متهم هستند خودروی مدل بالای پیرمرد برجسازی را سرقت کردهاند تا از آن بهعنوان ماشین عروس استفاده کنند.
مدتی قبل پیرمردی به دادسرای ناحیه یک تهران رفت و خبر از سرقت خودروی مدلبالا و سرویس برلیان همسرش داد. وی گفت: چند وقت پیش همسرم برای دیدن فرزندانمان راهی یکی از کشورهای اروپایی شد و من ناچار شدم برای انجام برخی از کارهایم در تهران بمانم.
وی ادامه داد: همزمان با رفتن همسرم، نظافتچیمان که مهناز نام دارد گفت که قرار است با مرد مورد علاقهاش ازدواج کند و از من خواست ماشینم را برای شب عروسی در اختیارشان قرار دهم. اما من نپذیرفتم چون فکر میکردم که ممکن است آسیبی به ماشینم برسد. او چندین بار اصرار کرد و حتی همسرش نیز به خانه ما آمد و خواست ماشینم را برای یک شب به آنها اجاره دهم اما من بازهم مخالفت کردم تا اینکه آنها نقشه کشیدند هر طوری شده ماشینم را سرقت کنند.
پیرمرد افزود: یکی از روزها که مهناز برای کار به خانهام آمده و برایم غذا درست کرده بود داروی بیهوشی داخل آن ریخت و من بعد از خوردن غذا دچار سرگیجه شدم و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که مهناز خودروی مرا به سرقت برده است. بعد از آن به جستوجو در خانه پرداختم و متوجه شدم که مهناز یکی از سرویسهای جواهرات همسرم را هم دزدیده است. بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما جوابم را نداد. برای همین تصمیم به شکایت گرفتم.
بعد از شکایت این مرد، مأموران زن نظافتچی را که از سفر ماه عسل برگشته بود دستگیر کردند. او در بازجوییها به بیهوش کردن پیرمرد ثروتمند و سرقت اعتراف کرد و گفت: من سالها بود که در خانه پیرمرد کار میکردم. او برجساز بود و وضع مالی بسیار خوبی داشت اما خسیس بود. هر وقت از او میخواستم که حقوقم را زودتر پرداخت کند و یا مبلغی به من قرض بدهد مدعی میشد که پولی ندارد این در حالی بود که همیشه میلیونها تومان پول در حسابش بود.
وی ادامه داد: چند وقت پیش پسر یکی از بستگانم به خواستگاریام آمد و به عقد یکدیگر درآمدیم و خودمان را برای مراسم عروسی آماده کردیم. هزینه اجاره ماشین عروس بالا بود. برای همین از پیرمرد خواستم برای یک شب ماشینش را در اختیار ما قرار دهد اما او مخالفت کرد. من واقعا عصبانی شدم چرا که او دو ماشین مدل بالا دارد و همیشه هر دو ماشینش در پارکینگ خانه است. از طرفی من پیش از این به همسرش ماجرا را گفته بودم و او قول داده بود تا یکی از ماشینها را بهعنوان ماشین عروس در اختیارمان قرار دهد.
وقتی پیرمرد مخالفت کرد، چون من و همسرم فرصت پیدا کردن ماشین دیگری را نداشتیم، تصمیم به سرقت گرفتیم. من میدانستم که پیرمرد بهخاطر بیماریاش همیشه در خانه است و فرزندانش هم در ایران نیستند. برای همین با همدستی همسرم نقشه سرقت کشیدیم و تصور نمیکردیم لو برویم. آن شب در غذای او قرص خوابآور ریختم و بعد از اینکه مطمئن شدم خوابیده است ماشینش را به سرقت بردم. همان شب وسوسه شدم سرویس جواهرات همسرش را هم سرقت کنم تا از آن در مراسم عروسی استفاده کنم و سپس آن را به خانه آنها بازگردانم.
بعد از سرقت، ماشین را به گلفروشی بردیم و تزیین کردیم. بعد از عروسی هم ماشین را به خانه پیرمرد بردم و همراه همسرم راهی سفر ماه عسل شدیم. من تصور نمیکردم که پیرمرد شکایت کند، چرا که اگر میخواستم اموالش را سرقت کنم، به همه طلا و جواهرات پیرزن و ارزهایی که آنها در خانه نگهداری میکردند، دسترسی داشتم و آنها را هم میدزدیدم.بعد از اظهارات زن جوان، قاضی پرونده دستور قضایی درخصوص این پرونده را صادر کرد و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.